جنگ

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

امکانات وب

زندگی جنگ است، برای هر چیز باید تن‌به‌تن جنگید.
ولی چنین گمان می‌کنم، در ذهن آدم نه در یک جبهه بلکه در دو جبهه‌، نبرد در جریان است: جبهه‌ای که در آن باید همواره خود را برای ادامه دادن نبردِ زندگی راضی کنی، با خود بجنگی. در هر سال و ماه، و گاه هر لحظه به‌خودت بقبولانی باید جنگید، باید ادامه داد. جبهه‌ی دیگر که خیلی کم آدم به‌سراغش می‌رود، شاید بهتر باشد بگویم کم به سراغ آدم می‌آید و به مراتب هولناک‌تر از هر ستیزی می‌شناسمش، زمانی‌‌است‌‌که میل جنگ و توان بی‌انتهایی در رگت چون می‌دود،می‌خواهی ادامه دهی، ولی تا سر جان با خودت گلاویز می‌شوی که بگذری که دیگر نباید پی‌اش بگیری که پی گرفتنی دیگر نیست . . . حتی باید از امید و ناامیدی بگذری، بی‌امید باید شد. باید هر جوانه‌ی امیدواری و یأس را در خود بکشی.
اما جبهه‌ی جدیدی کشف کرده‌ام، نامش را جبهه‌ی جنگ سرد/خنده گذاشتم. پس از یک جنگ پر خاک و خون، که در میدان زندگی خودت، خودت را شکستی، و مجال دادی کسی‌که نه شعور و فهمش، و نه معرفتش از یک دانه‌ی خاکشیر کمتر است وهم برش دارد که عددی است، باید با بخش احمق وجودت وارد جنگ سرد شوی، هر نفس‌کش را با چنگ و دندان به عقب رانی ولی حتی یک گلوله هم شلیک نکنی و به نَفس و نَفَست مجال خنده دهی. بخندی و بخندی و بخندی به هر چه گذشته و هر چه هست. چه حس زیبایی می‌تواند داشته باشد این نبرد. زیباتر می‌شود وقتی دوست با تو هم‌قدم و هم‌خنده شود...

دستات...
ما را در سایت دستات دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7thewordsb بازدید : 19 تاريخ : پنجشنبه 25 آبان 1396 ساعت: 20:12